http://eslamabadbrentin.ParsiBlog.comمقالات آموزندهParsiBlog.com ATOM GeneratorFri, 29 Mar 2024 14:46:06 GMTعلي گل111tag:eslamabadbrentin.ParsiBlog.com/Posts/55/%d9%86%d9%87%d8%b6%d8%aa+%d8%a8%d8%b2%d8%b1%da%af+%d8%b9%d9%84%d9%85%d9%8a+%d8%a7%d9%85%d8%a7%d9%85+%d8%a8%d8%a7%d9%82%d8%b1+(%d8%b9)/Thu, 10 Jun 2010 10:39:00 GMTنهضت بزرگ علمي امام باقر (ع)<div dir='rtl'><p align="center"><strong>نهضت بزرگ علمي امام باقر (ع) </strong></p>
<br><p> </p>
<br><p><br />منابع مقاله:<br />زندگي سياسي امام باقر (ع)، ترابي، احمد ؛ <br /><br /><br /><br /><br />پس از رسول خدا، ظاهرا قرآن، به عنوان منبع اصلي شناخت مسايل عقيدتي وعبادي و سياسي، در جامعه اسلامي باقي ماند، اما از آن جا که اين منبع ژرف نياز به مفسراني آشنا با پيام وحي داشت و دستهاي سياست، اين مفسران واقعي (اهل بيت عليهم السلام) را در جامعه منزوي ساخته بود، با گذشت زمان، نيازهاي اعتقادي و پرسشهاي عبادي و مسايل مستحدث يکي پس از ديگري رخ نمود و کساني که در جامعه به عنوان عالم و محدث شناخته مي شدند، ناگزير بايد جوابي را براي هر پرسش و مسأله تدارک مي ديدند!<br /><br />عدم احاطه کامل آنان بر مجموعه معارف قرآني از يک سو، و عدم آشنايي آنان با فرهنگ ويژه وحي از سوي ديگر، سبب گرديد تا با قياس و توجيه گري و استحسان و تکيه بر آراي شخصي و گاه احاديث بي ريشه و اقوال بي اساس، عقيده اي را ابراز کرده و يا فتوايي دهند.<br /><br />بنابر اين، يکي از راههاي اساسي مبارزه با اين مشکل، بازگرداندن مردم به قرآن و هشدار دادن آنان نسبت به آراي ساختگي و غير مستند به وحي بود.<br /><br />امام باقر (ع) در اين راستا مي فرمود:<br /><br />هر گاه من حديث و سخني براي شما گفتم، ريشه و مستند قرآني آن را از من جويا شويد.سپس آن حضرت در برخي سخنانش فرمود: پيامبر (ص) از قيل و قال (بگو مگو و مشاجره) و هدر دادن و تباه ساختن اموال و پرس و جوي زياد، نهي کرده است.<br /><br />به آن حضرت گفته شد: اين مطالب در کجاي قرآن آمده است؟<br /><br />امام باقر (ع) فرمود: در قرآن آمده است<br /><br />لا خير في کثير من نجواهم الا من امر بصدقة أو معروف أو اصلاح بين الناس (1)<br /><br />(اين آيه دلالت مي کند که بيشتر سخنان نجوايي و به درازا کشيده فاقد ارزش است، مگر سخني که در آن امر به انفاق يا کار نيک و يا اصلاح ميان مردم باشد) .<br /><br />و لا تؤتوا السفهاء اموالکم التي جعل الله لکم قياما (2)<br /><br />(از اين آيه استفاده مي شود که اموال را نبايد در معرض نابودي و تباهي قرارداد).<br /><br />لا تسئلوا عن اشياء ان تبد لکم تسؤکم (3)<br /><br />(و اين آيه مي نماياند که هر سؤالي شايسته و مفيد و مثبت نيست، و چه بسا پرسشهايي که به ناراحتي و نگراني خود انسان بينجامد) . (4)<br /><br />امام باقر (ع) با اين شيوه، در صدد بود تا روحيه قرآن گرايي را در ميان اهل دانش و جامعه اسلامي تقويت نمايد، و از اين طريق انحراف بينشهاي سطحي و عالم نمايان خود محور را به مردم يادآور شود، چه، در برخي مباحثه ها، با صراحتي فزونتر به اين نکته پرداخته است :<br /><br />حسن بصري نزد امام باقر (ع) آمد و گفت: آمده ام تا مطالبي درباره قرآن از شما بپرسم .<br /><br />امام فرمود: آيا تو فقيه اهل بصره نيستي؟<br /><br />پاسخ داد: اين چنين گفته مي شود.<br /><br />امام فرمود: آيا در بصره شخصي هست که تو مسايل و احکام را از او دريافت کني؟<br /><br />پاسخ داد: خير.<br /><br />امام فرمود: بنابر اين، همه مردم بصره، مسايل دينشان را از تو مي گيرند؟<br /><br />گفت: آري.<br /><br />امام باقر (ع) فرمود: سبحان الله! مسؤوليت بزرگي را به گردن گرفته اي.از جانب تو سخني برايم نقل کرده اند که نمي دانم واقعا تو آن را گفته اي يا بر تو دروغ بسته اند.<br /><br />حسن بصري گفت: آن سخن چيست؟<br /><br />امام فرمود: مردم گمان کرده اند که تو معتقدي خداوند امور بندگان را به خود آنان تفويض کرده است!<br /><br />حسن بصري سکوت اختيار کرده و هيچ نمي گفت!<br /><br />امام باقر (ع) براي اين که وي را به ريشه اشتباهش متوجه سازد و بنماياند که عامل اصلي کج فهمي او، ناتواني در فهم معارف قرآن است، برايش نمونه اي روشن آورد و گفت:<br /><br />اگر خداوند در قرآنش به کسي ايمني داده باشد، آيا براستي پس از اين ايمني تضمين شده از سوي خدا، بر او ترسي هست؟<br /><br />حسن بصري گفت: خير، ترسي بر او نخواهد بود.<br /><br />امام باقر (ع) فرمود: اکنون آيه اي را برايت مي خوانم و سخني با تو دارم، من گمان نمي کنم که آن آيه را به گونه صحيح تفسير کرده باشي، و اگر غلط تفسير کرده اي، هم خودت را هلاک کرده اي و هم پيروانت را.<br /><br />آن آيه اين است:<br /><br />و جعلنا بينهم و بين القري التي بارکنا فيها قري ظاهرة و قدرنا فيها السير سيروا فيها ليالي و اياما آمنين (5)<br /><br />شنيده ام که گفته اي مراد از سرزمين مبارک و امن، سرزمين مکه است؟ آيا کساني که براي حج به مکه سفر مي کنند مورد هجوم راهزنان قرار نمي گيرند و در مسير آن هيچ ترسي ندارند و اموالشان را از دست نمي دهند؟<br /><br />حسن بصري گفت: چرا.<br /><br />امام فرمود: پس چگونه ايمن هستند و امنيت دارند؟ ! اين آيه مثالي است که خداوند درباره ما اهل بيت رسالت، بيان داشته است.ما سرزمين مبارکيم و سرزمينهاي آشکار (قري ظاهرة) نمايندگان و فقهاي پيرو ما هستند که ميان ما و شيعيانمان قرار دارند و مطالب ما را به آنان مي رساندند.<br /><br />قدرنا فيها السير<br /><br />مثالي است از حرکت و کاوش علمي.<br /><br />سيروا فيها ليالي و اياما<br /><br />مثالي است از تهييج مردم براي کسب هماره دانش در زمينه حلال و حرام و واجبات و احکام از اهل بيت (ع) .<br /><br />هر گاه مردم از اين طريق معارف دين را دريافت کنند، ايمن از شک و گمراهي اند...<br /><br />اي حسن بصري! اگر به تو بگويم جاهل اهل بصره اي! سخني به گزاف نگفته ام، از اعتقاد به تفويض، اجتناب کن، زيرا خداوند به دليل ضعف و سستي، تمام کارخلق را به ايشان وا ننهاده و از سوي ديگر ايشان را بناروا بر گناهان مجبور نساخته است. (6)<br /><br />نظير چنين مباحثه اي از امام باقر (ع) با قتادة بن دعامة نيز نقل شده است:<br /><br />قتادة بن دعامة از محدثان و مفسران مشهور اهل سنت است و از فقهاي بصره به شمار مي آيد .<br /><br />امام به او فرمود: آيا تو فقيه اهل بصره اي؟<br /><br />قتاده گفت: چنين گمان مي کنند.<br /><br />امام باقر (ع) فرمود: آيا قرآن را بر اساس شناخت و علم تفسير مي کني يا از روي ناآگاهي؟<br /><br />قتادة گفت: بر اساس علم و مباني علمي، قرآن را تفسير مي کنم.<br /><br />امام فرمود: اگر براستي بر اساس علم تفسير مي کني، از تو سؤال مي کنم که مراد از آيه قدرنا فيها السير سيروا فيها ليالي و اياما آمنين چيست؟<br /><br />قتادة نظريه اي همانند سخنان حسن بصري ابراز داشت، و امام همان پاسخ را به او ياد آور شد. (7)<br />رويارويي با بدعت و بدعتگذاران<br /><br />بدعت در نظام عقيدتي و دستوري دين، يکي از نمودهاي بارز انحراف از مسير وحي مي باشد، که عوامل و انگيزه هاي مختلفي در پيدايش و شکلگيري آن مؤثر است، از آن جمله:<br />الف غرض ورزي و تدابير حيله گرانه عناصر ضد دين<br /><br />کساني که در باطن و اعماق ضمير خويش با پيام وحي بيگانه اند، و با شريعت تضاد دارند، زماني که قادر به مبارزه صريح و علني با آن نباشند، مي کوشند تا با نفوذ دادن ايده هاي غير ديني و برنامه هاي غير الهي در مجموعه باورها و دستورهاي مکتبي، به گونه اي خزنده، ماهيت و خاصيت اصلي دين را تضعيف کرده، آن را به انحراف بکشانند.<br /><br />اين حرکت، حرکتي منافقانه است که نسبت به اديان قبل از اسلام نيز از سوي عناصر مغرض و نا سالم اعمال مي شده است، تا راه ايمان را بر رهروان دين مخدوش سازند.<br /><br />خداوند در افشاي چهره اين گروه و نيز تهديد آنان فرموده است:<br /><br />فويل للذين يکتبون الکتاب بايديهم ثم يقولون هذا من عند الله ليشتروا به ثمنا قليلا فويل لهم مما کتبت ايديهم و ويل لهم مما يکسبون (8)<br /><br />واي بر آنان که با دست خويش مطالبي را نوشته و به دروغ مي گويند: اين از نزد خداست.هدفشان از اين کار دستيابي به پولي اندک است.واي بر آنان از آنچه نوشتند و واي بر آنان از آنچه به دست آوردند!<br />ب جهل و نارسايي علمي نسبت به مباني و معارف اصيل دين<br /><br />پيرايه ها و باورهاي خرافي که گاه در محيطهاي مذهبي رخ مي نمايد و به عنوان دين و باور ديني تلقي مي شود، معمولا ناشي از بي اطلاعي توده ها از مباني اصيل مکتبي است.<br /><br />زماني که نا آگاهان در مصدر قانونگذاري و يا اجرا قرار گيرند، چون از يک سو ناگزيرند کارها را سامان داده، پاسخي براي حل مشکلات و رخدادها بيابند، و از سوي ديگر آشنايي عميق با روح دين ندارند، با صلاحديد و تشخيص بشري خويش يا بر اساس منافع مورد نظر خود، به وضع قوانين و ترويج انديشه هاي غير ديني پرداخته، آنها را به نام دين قلمداد مي کنند .<br /><br />اين گونه بدعتها به هر دو انگيزه، پس از رحلت رسول خدا (ص) در اسلام رخ نمود، و يکي از رسالتهاي عمده اهل بيت (ع) پيراستن پيرايه ها از دامان معرفت اسلامي و مبارزه با بدعتهايي بود که با انگيزه هاي مختلف صورت مي گرفت.<br /><br />علي (ع) به وجود اين بدعتها هشدار مي داد و مردم را از پيروي آنها نهي مي کردو مي فرمود :<br /><br />ما احدثت بدعة الا ترک بها سنة، فاتقوا البدع و الزموا المهيع<br /><br />(9)<br /><br />هيچ بدعتي گذاشته نشده، مگر آن که به وسيله آن سنت و روشي از پيامبر (ص) به فراموشي گراييده است، از بدعتها بپرهيزيد و به راه روشن و نداي رساي ارزشهاي اصيل دين پايبند باشيد.<br /><br />امام باقر (ع) در ارائه اين مسؤوليت الهي به تبيين مباني اصيل و سنتهاي محمدي (ص) پرداخته، نفي و طرد بدعتها را در محدوده رسالت علمي و عملي خود قرار داده بود.<br /><br />براي دور داشتن مردم و عالمان و قضات از بدعت در دين، گاه خود به استدلال مي پرداخت و زماني به روايات معصومان قبل از خود استشهاد مي کرد و اين خطبه را از علي بن ابي طالب (ع) يادآور مي شد:<br /><br />ايها الناس إنما بدء وقوع الفتن اهواء تتبع، و احکام تبتدع، يخالف فيها کتاب الله، يقلد فيها رجال رجالا... (10)<br /><br />هان اي مردم، سرآغاز شکلگيري فتنه ها و انحرافها، هواها و هوسهايي است که مورد پيروي قرار مي گيرد و احکامي است که در شريعت بدعت گذارده مي شود.در اين هوا پرستيها و بدعتگذاريها، با کتاب خدا مخالفت مي شود و مردم (به جاي تبعيت از وحي) از يکديگر پيروي مي کنند!<br /><br />امام باقر (ع) مي فرمود:<br /><br />کسي که به فرمان انسان گنهکار گردن نهد دين ندارد.<br /><br />کسي که به بدعت و سخنان باطلي که به دروغ بر خدا بسته شده گردن نهد و پايبند باشد، دين ندارد.<br /><br />کسي که چيزي از آيات الهي را انکار نمايد، بي بهره از دين است. (11)<br /><br />در حقيقت اين هر سه عنوان بر کسي که بدعتي را بپذيرد، منطبق شده و صدق مي کند، زيرا بدعتگذار، معصيتکار و افترا زننده به خداست و کسي که سخنان او را بپذيرد بي شک با حکم واقعي الهي که در قرآن و سنت ياد شده، مخالفت کرده است.<br /><br />امام باقر (ع) در تفسير آيه:<br /><br />هل ننبئکم بالاخسرين اعمالا...<br /><br />مي فرمود: اين گروه که زيانکارترين مردمند و سعي و تلاش خويش را در زندگي دنيا به هدر داده و گم کرده اند و جاهلانه مي پندارند که راه درستي را در پيش گرفته اند، نصارا، کشيشان، رهبانان و نيز آن دسته از مسلمانانند که در شبهات و هواهاي نفساني فرو رفته اند و گروههايي چون خوارج و اهل بدعت، در زمره ايشان جاي دارند. (12)<br /><br />امام باقر (ع) در بياني ديگر فرموده است:<br /><br />کسي که با گناه و ارتکاب کبائر، به مبارزه با خدا برخاسته و از خود جرأت نشان دهد، کافر است.کسي که روش و ديني غير از دين خدا پي نهد، مشرک است. (13)<br /><br />گرايش مردم به بدعتها، داراي عوامل و انگيزه هاي متفاوتي است.گاه بدعتها به منظور تحريف دين صورت مي گيرد، و گاه ناشي از جهل به مباني و معارف مکتب است، و زماني هم معلول تعصبها و رسوم غلط اجتماعي و يا محاسبه هاي شخصي است.<br /><br />يکي از مسايلي که در عصر پيامبر اسلام (ص) مشروع بوده، ولي در عصر عمر بن خطاب ممنوع و حرام اعلام گرديد، متعه (ازدواج موقت) است.<br /><br />عمر بن خطاب بر اساس باورها و صلاح انديشي شخصي خود، اعلام کرد:<br /><br />متعتان کانا علي عهد رسول الله (ص) آنهي عنهما و اعاقب عليهما: متعة النساء و متعة الحج . (14)<br /><br />دو تمتع در روزگار رسول خدا (ص) وجود داشت و جايز بود، ولي من آن دو را ممنوع کرده، کساني را که مرتکب آن شوند مجازات مي کنم.آن دو عبارتند از: متعه زنان و متعه حج.<br /><br />بي شک، عمر در صدور اين حکم، از نظر خود دلايلي داشته است، ولي آيا دلايل او و قدرت فهم و تشخيص او مي توانسته با حکم الهي و سنت پيامبر (ص) همسطح قرار گيرد، و آيا او چنين حقي را داشته يا خير؟ موضوعي است که در کتب فقهي بتفصيل مورد بررسي قرار گرفته است.<br /><br />از نظر شيعه، اين دستور مخالف قرآن و سنت پيامبر (ص) است، و بر فرض که شرايط خاص جامعه در مقطعي از زمان، سبب صدور چنين حکمي شده باشد، با تغيير شرايط، باز حکم اولي الهي جاري است.شيعه که خود را بر اساس منابع متقن ديني، موظف به تبعيت از علي (ع) و ائمه معصومين (ع) پس از رسول خدا (ص) مي داند به پيروي از معصومين (ع) اين حکم را مخالف مصالح جامعه اسلامي مي شمارد.<br /><br />در همان منبع حديثي که سخن فوق از عمر بن خطاب نقل شده، اين روايت نيز آمده است که علي (ع) فرمود: «لو لا ما سبق من رأي عمر بن الخطاب لامرت بالمتعة، ثم ما زني الا شقي» (15)<br /><br />اگر نبود که عمر بن خطاب ازدواج موقت را ممنوع ساخته است، من فرمان مي دادم که ازدواج موقت صورت گيرد و جايز باشد، زيرا با تجويز ازدواج موقت، گرايش به زنا و فحشاء کاهش مي يافت و جز انسانهاي شقي و دونمايه به زنا روي نمي آورند. (16)<br /><br />در اين روايت، فلسفه جواز ازدواج موقت مطرح شده، با بيان آن، انديشه و باور عمر و نيز حکم او به ممنوعيت ازدواج موقت، از اساس زير سؤال رفته است، و چون عمر به عنوان خليفه و حاکم مسلمانان چنين دستوري را داده است و مخالفت رسمي علي (ع) در چنين مسأله اي، مشکلات بزرگتري را در آن عصربحراني براي جامعه اسلامي پديد مي آورده، آن حضرت سخن خود را با بياني که نقل شده به توده ها رسانده است.<br /><br />اين گونه احکام که توسط شخص عمر بنيان نهاده شد، در نسلهاي بعد به عنوان سنت قطعي و احکام تلقي شد و استمرار يافت.چنان که در زمان امام باقر (ع) برخي از رهروان راه خلفا بر امام (ع) خرده مي گرفتند که چرا فرمان عمر را قبول ندارد و مشروع نمي داند.<br /><br />عبد الله معمر ليثي از جمله کساني است که در اين زمينه، با امام باقر (ع) به بحث نشسته است.<br /><br />او به امام باقر (ع) عرض کرد: شنيده ام شما در مورد ازدواج موقت (متعه) فتوا به جواز داده ايد!<br /><br />امام فرمود: بلي، خداوند آن را جايز شمرده و سنت رسول خدا بر آن بوده و اصحاب پيامبر (ص) به آن عمل کرده اند.<br /><br />عبد الله معمر گفت: ولي عمر بن خطاب آن را ممنوع ساخته است!<br /><br />امام فرمود: بنابر اين تو بر سخن رفيقت پايدار باش و من هم بر سخن و رأي رسول خدا استوار خواهم بود!<br /><br />(عبد الله که خود را در ميدان بحث به بن بست رسيده يافت، سعي کرد تا با فلسفه بافي و استحسانهاي شخصي و تمسک به ذهنيتها و تعصبهاي قومي راهي بجويد، از اين رو) عبد الله گفت: آيا شما خشنود مي شوي که ببيني شخصي با زني از بستگان و خانواده شما چنين عملي را انجام دهد!<br /><br />امام فرمود: اي بي خرد! چرا سخن از زنان به ميان مي آوري (ما درباره حکم خدا سخن مي گوييم) آن خدايي که ازدواج موقت را حلال ساخته از تو و از همه کساني که به تکلف و اجبار متعه را حرام شمرده اند، غيرتمندتر است.<br /><br />آن گاه امام (ع) براي اين که به او بفهماند، شيوه شناخت حلال و حرام الهي، اتکا به ذوق و سليقه و تعصبهاي شخصي نيست، فرمود:<br /><br />آيا تو دوست داري که زني از خانواده تو به همسري مردي درآيد که جولا و تهيدست است، و در جامعه جايگاهي بس پايين دارد.<br /><br />عبد الله معمر گفت: خير.امام فرمود: چرا تو حلال خدا را حرام مي شماري! (خداوند ازدواج با تهيدستان را ممنوع نکرده است) .<br /><br />عبد الله گفت: من حلال خدا را حرام نمي دانم، بلکه معتقدم مرد جولا و بافنده تهيدست کفو و هم سطح ما نيست، از اين رو خويشاوندي او را دوست ندارم.<br /><br />امام فرمود: ولي برنامه خدا جز اين است، زيرا خداوند، اعمال نيک همين مرد جولاي تهيدست را مي پذيرد، و حوران بهشتي را به ازدواج او در مي آورد، اما تو از روي کبر و نخوت، از خويشاوندي با مؤمني که شايسته همسري حوران بهشتي است ناخشنود و ناراحتي.<br /><br />عبد الله از سر تسليم خنديد و گفت: براستي که سينه هاي شما رويشگاه درختان تناور دانش است، ميوه هاي درخت دانش از آن شماست و برگهاي آن در اختيار مردم. (17)<br /><br />با اين بيان، امام باقر (ع) به عبد الله معمر تفهيم کرد که: درستي و نادرستي احکام دين و حلال بودن و حرام بودن امور، با ذوق و سليقه شخصي مردم و يا آداب و رسوم و تعصبهاي قومي قابل سنجش و محاسبه نيست.<br />مبارزه با قياس در ميدان اجتهاد<br /><br />رمز بقاي دين در واقع بيني و سازگاري آن با نيازها و شرايط گوناگوني است که در طول زندگي نسلها، يکي پس از ديگري رخ مي نمايد.<br /><br />شريعت و مکتب، آن گاه مي تواند در بستر تاريخ تداوم يابد، که قادر به حل معضلات اجتماعي و پاسخگو به پرسشهاي عقيدتي و عملي مردم باشد.<br /><br />مباني عقيدتي، همواره ثابت و غير متغيرند و نيازمند دقت و تلاش براي فهم هر چه عميقتر آن، اما برنامه هاي عملي و قوانين دستوري دين، با اين که متکي بر ملاکهاي واقعي است، ولي از آن جا که موضوعات خارجي و مسايل مستحدث در زندگي جوامع، همواره متحول و متغير است.شناخت حکم هر حادثه نيازمند اجتهاد و استنباط مي باشد.استنباط احکام و نسبت دادن آنها به خدا و شريعت، کاري است سنگين و خطر آفرين، زيرا همان گونه که حيات دين در صحنه زندگي انسانها، مبتني بر اجتهاد مي باشد، از سوي ديگر، اجتهاد نادرست و نسبت دادن احکام منحط و غير واقعي به شريعت، خود مايه زوال و نابودي دين خواهد بود.<br /><br />نقش اجتهاد و مجتهدان در جامعه ديني، همانند نقش طبابت و پزشکان در جامعه بشري است.اگر طبيبان راه درستي را در مداواي بيماريها در پيش گيرند، عمل آنان شفا بخش و سازنده است، ولي اگر راه نادرست و داروهاي نامناسبي را تجويز نمايند، نه تنها بيماران بهبود نيافته که چه بسا بيماري آنان شدت مي يابد.<br /><br />فقيهان و مجتهدان نيز در صدد پاسخگويي به مسايل جديد و مورد ابتلاي جامعه خويشند، و چنانچه در اين کار از ملاکها و شيوه هاي غلط پيروي کنند، چهره دين را مخدوش و نظام عملي آن را معيوب ساخته اند.<br /><br />پس از رحلت رسول خدا (ص)، يکي از نيازهاي مبرم جامعه اسلامي، اجتهاد و شناخت احکام بر اساس قرآن و سنت رسول الله (ص) بود.<br /><br />ما در مطالب قبل ياد آور شديم که پيامبر اسلام (ص) با پيش بيني اين امر و معرفي علي (ع) به عنوان مبين احکام و مفسر قرآن، در جهت رفع نيازهاي آينده جهان اسلام، گام اساسي را برداشت، ولي آنان که علي (ع) را نخست از ميدان سياست و به دنبال آن از مرجعيت ديني و فکري منزوي ساختند، در ميدان عمل با بن بستها مواجه شده و دست به کار اجتهاد شدند، اما اجتهادي که با روح دين سازگار نبود و شرايط لازم را در بر نداشت.<br /><br />به کارگيري قياس و استحسان و فهم شخصي در استنباط احکام، از جمله مشکلاتي بود که در امر اجتهاد رخ نمود، و ائمه معصومين (ع) را به عنوان عالمان واقعي دين و وارثان علم پيامبر (ص)، واداشت تا جامعه علمي را به رهيافتن انحراف در فهم احکام هشدار دهند.<br /><br />بر اين اساس، يکي از محورهاي عمده تعليمات ائمه (ع)، بويژه امام باقر (ع) و امام صادق (ع)، زدايش قياس و استحسان از محيط فقاهت و اجتهاد بود.<br /><br />امام باقر (ع) در اين زمينه مي فرمود: «إن السنة لا تقاس، و کيف تقاس السنة و الحائض تقضي الصيام و لا تقضي الصلوة» . (18)<br /><br />سنت و احکام شرعي از طريق قياس قابل شناخت نيست، چگونه مي توان قياس را ملاک قرار داد، با اين که زن حايض پس از دوران حيض مي بايست روزه را قضا کند، ولي قضاي نماز بر او واجب نيست.<br /><br />در سخني ديگر به زراره سفارش فرموده است:<br /><br />«يا زرارة اياک و اصحاب القياس في الدين، فانهم ترکوا علم ما وکلوا به و تکلفوا ما قد کفوه، يتأولون الأخبار و يکذبون علي الله عز و جل..» . (19)<br /><br />اي زراره! از کساني که در کار دين به قياس پرداخته اند، دوري گزين، زيرا آنان از قلمرو تکليف خود تجاوز کرده اند، آن چه را مي بايست فراگيرند، کنار نهاده و به چيزي پرداخته اند که به آنها وانهاده نشده است، روايات را به ذوق خود تجزيه و تحليل کرده و تأويل مي کنند و بر خدا دروغ مي بندند.<br /><br />و نيز امام باقر (ع) مي فرمود:<br /><br />«ادني الشرک ان يبتدع الرجل رأيا فيحب عليه و يبغض عليه» . (20)<br /><br />کمترين مرتبه شرک اين است که شخص نظريه اي را از پيش خود (و بدون حجت شرعي) بنيان نهد و همان نظر را ملاک حب و بغض و داوريها قرار دهد.<br /><br />محمد بن طيار از اصحاب امام باقر (ع) گويد:<br /><br />قال لي ابو جعفر (ع) : تخاصم الناس؟ قلت: نعم.قال: و لا يسألونک عن شي ء، الا قلت فيه شيئا؟ قلت: نعم، قال: فأين باب الرد إذا؟ (21)<br /><br />امام باقر (ع) به من فرمود: آيا تو با مردم به بحث مي پردازي؟ گفتم: بلي.امام (ع) فرمود : آيا هر چه از تو مي پرسند، تو به هر حال پاسخي در قبال آن ارائه مي کني؟ گفتم: بلي .<br /><br />امام (ع) فرمود: پس در چه زمينه سکوت کرده و علم و دانش واقعي آن را به اهلش (اهل بيت عليهم السلام) ارجاع مي دهي!<br /><br />در اين بيان، امام (ع) به محمد بن طيار يادآور شده است که هيچ فردي جز معصومين (ع) نبايد خود را در مرحله اي فرض کند که مي تواند به اتکاي رأي و انديشه خود همه پرسشها را پاسخ دهد، و آن جا که نتوانست به تمثيل و تشبيه و قياس متکي گردد! بلکه همواره در مسايل مورد ابتلا، زمينه هاي پيچيده و مبهمي وجود دارد که علم آن صرفا در اختيار مفسران واقعي قرآن و اهل بيت رسالت است و بايد به آنان رجوع کرد.<br />تعليم فقه و شيوه صحيح اجتهاد<br /><br />تعليم مسايل فقهي و پاسخگويي به پرسشها در زمينه احکام شرعي، يکي از زمينه هاي مهم زندگي ائمه (ع) بويژه امام باقر (ع) و امام صادق (ع) بوده است.<br /><br />عصر امام باقر (ع)، آغاز پيدايش فرصتي بود تا حاملان واقعي علوم قرآن، بتوانند به تعليم شاگردان و ترويج احکام و تحکيم مباني فقهي بپردازند.البته اين زمينه ها در عصر امام صادق (ع) هموارتر گشت و از آن پس دوره سختگيري فزونتر حاکمان نسبت به ائمه ادامه يافت و اين زجر و شکنجه تداوم داشت تا عصر امامت به غيبت انجاميد.<br /><br />امام باقر (ع) در تصحيح انديشه ها و زدايش انحرافها، تنها به مبارزه و رويارويي اکتفا نکرد، بلکه با بيان احکام و گاه تبيين شيوه استنباط احکام از قرآن و سنت پيامبر، پايه هاي فقاهت و اجتهاد صحيح را استحکام بخشيد.<br /><br />روايات فقهي نقل شده از امام باقر (ع)، بيش از آن است که بتوان در اين مجموعه گرد آورد، زيرا کمتر بابي از ابواب فقهي را مي توان يافت که در فروع مختلف آن، سخني از امام باقر (ع) وارد نشده باشد.مجموعه هاي روايي فقهي خود گواه اين سخن است.<br /><br />محمد ابو زهره از پژوهشگران اهل سنت در کتاب تفصيلي خويش الامام الصادق در تبيين جايگاه علمي و معنوي امام باقر (ع) مي گويد:<br /><br />امام محمد باقر (ع) وارث پدر خويش در پيشوايي علمي و مقام شريف هدايتگري بود.از اين جهت عالمان از شهرها و سرزمينهاي اسلامي به جانب وي رهسپار مي شدند، هيچ فردي از عالمان به مدينه وارد نمي شد، مگر اين که براي کسب معرفت و دانش به خانه امام محمد باقر (ع) مراجعه مي کرد.<br /><br />در ميان کساني که به خدمت وي مي رسيدند، هم چهره هاي شيعي و هم سني ديده مي شوند و گاه منحرفان افراطگر نيز خود را به وي نزديک مي کردند ولي امام در برابر آنان موضعي قاطع گرفته و ايشان را طرد مي کرد.<br /><br />بسياري از پيشوايان فقه و حديث به حضور وي رسيده اند، از آن جمله:<br /><br />سفيان ثوري، سفيان بن عيينه محدث مکه و ابو حنيفه فقيه اهل عراق.<br /><br />مرام امام باقر (ع) چنين بود که هر گاه فردي به حضورش مي رسيد، حقايق ناب را براي او تبيين مي کرد. (22)<br /><br />ابو زهره سپس به نقل گفتگويي که ميان امام باقر (ع) و ابو حنيفه در زمينه رد قياس و نقش آن در تحريف دين صورت گرفته، پرداخته است و در پي آن مي گويد:<br /><br />از اين گفتگو که امام باقر در موضع ارشاد و بازجويي از روش ابو حنيفه قرار گرفته استفاده مي شود که امام باقر (ع) براي علماي عصر خود، عنوان پيشوايي داشته است، زيرا عالمان به حضور وي مي رسيده اند و او بر اساس گزارشها و اطلاعاتي که از آنان در اختيار داشته به نقد و محاسبه ايشان مي پرداخته است.چونان رئيسي که بر نيروهاي تحت سرپرستي خود حکم مي کند تا بر راه حق گام نهند و آنان نيز با کمال ميل و رغبت اين رياست و پيشوايي را پذيرفته باشند. (23)<br /><br />دلايل و قرايني که صحت نظريه ابو زهره را در اين زمينه تأييد مي کند، فراوان است.از آن جمله روايتي را مي توان نام برد که ابو حمزه ثمالي نقل کرده است:<br /><br />ابو حمزه ثمالي مي گويد: در مسجد الرسول (ص) نشسته بودم که مردي پيش آمد، سلام کرد و گفت: تو کيستي؟ گفتم: از مردم کوفه ام.<br /><br />به او گفتم: در جستجوي چه هستي؟<br /><br />مرد گفت: آيا ابو جعفر محمد بن علي (ع) را مي شناسي؟<br /><br />گفتم: آري مي شناسم، به ايشان چه کار داري؟ مرد گفت: چهل مسأله آماده کرده ام تا از او سؤال کنم.آن چه پاسخ داد، حقش را بگيرم و باطلش را وا نهم.<br /><br />ابو حمزه گويد: به او گفتم: آيا فرق حق و باطل را مي داني و ملاک تشخيص آن را مي شناسي !<br /><br />مرد گفت: آري مي شناسم.<br /><br />گفتم: اگر حق و باطل را مي شناسي و ملاک آن را در دست داري، پس چه نيازي به امام باقر (ع) خواهي داشت؟ !<br /><br />مرد گفت: شما کوفيان کم ظرفيت و ناشکيباييد!<br /><br />در اين ميان، امام باقر (ع) وارد مسجد شد، در حالي که جمعي از مردم خراسان و افراد ديگر اطراف او را گرفته، درباره مسايل حج از آن حضرت سؤال مي کردند.مدتي گذشت تا امام باقر (ع) در جايگاه خود نشست و آن مرد هم نزديک امام، جايي براي خود جستجو کرد.<br /><br />ابو حمزه مي گويد: من سعي کردم جايي بنشينم که گفتگوي امام با انبوه اطرافيانش را بشنوم، مردم يکي پس از ديگري مطالب خود را سؤال کردند و پاسخ گرفتند و رفتند، آن گاه امام (ع) رو به جانب آن مرد کرده، پرسيدند، تو کيستي؟<br /><br />مرد گفت: من قتادة بن دعامه بصري هستم.<br /><br />امام فرمود: تو فقيه اهل بصره هستي؟<br /><br />مرد گفت: آري.<br /><br />امام فرمود: واي بر تو، اي قتادة! خداوند بندگان شايسته اي را آفريده است تا حجت بر ديگران باشند، آنان «اوتاد» زمين و بر پا دارنده امر الهي و نخبگان علم خدايند و خداوند آنان را قبل از آفرينش ديگر بندگان برگزيده است.<br /><br />قتادة پس از سکوتي طولاني گفت: به خدا سوگند، من تا کنون، در برابر فقيهان بسيار و نيز پيش روي ابن عباس نشسته ام، ولي آن گونه که اکنون در برابر شما مضطرب شده ام، در مقابل هيچ کدامشان احساس نگراني و اضطراب نداشته ام.<br /><br />امام باقر (ع) فرمود: تو مي داني کجا نشسته اي؟ تو در مقابل خانداني هستي که خداوند درباره آن فرموده است:<br /><br />في بيوت اذن الله ان ترفع و يذکر فيها اسمه، يسبح له فيها بالغدو و الآصال (24) و نيز فرموده است:<br /><br />رجال لا تلهيهم تجارة و لا بيع عن ذکر الله، و اقام الصلاة و ايتاء الزکاة» (25)<br /><br />پس جايگاه تو آن جاست که خود مي داني و ما آن خاندانيم که خدا توصيف کرده است.در اين هنگام قتاده گفت: به خدا سوگند، راست گفتي، فدايت شوم، آن خانه ها که خدا اجازه داده است نام و ياد و تسبيح او در آنها برده شود، نه خانه هاي ساخته شده از سنگ و خاک است، که شما خاندانيد.<br /><br />قتاده گفت: پس اکنون بفرماييد که پنير چه حکمي دارد؟ !<br /><br />امام باقر (ع) لبخندي زد و فرمود: آيا آن همه پرسش تو به همين سؤال خلاصه شده است!<br /><br />قتاده گفت: همه را اکنون فراموش کرده و بياد نمي آورم!<br /><br />امام فرمود: اشکالي ندارد. (26)<br /><br />سپس قتاده به پرسش ادامه داد، و امام (ع) پاسخهايي مستدل در جواب وي ارائه داد.<br /><br />پي نوشت ها:<br /><br />1 نساء/ .114<br /><br />2 نساء/ .5<br /><br />3 مائده/ .101<br /><br />4 اختصاص مفيد .322<br /><br />5 سبأ/ .18<br /><br />6 الاحتجاج/ .327<br /><br />7 بحار 46/ .349<br /><br />8 بقره/ .79<br /><br />9 نهج البلاغه، خطبه .145<br /><br />10 بحار 2/ .315<br /><br />11 بحار 2/ .310<br /><br />12 همان 2/ .298<br /><br />13 محاسن 209، بحار 72/ .222<br /><br />14 کنز العمال 16/519، حديث .45715<br /><br />15 همان 16/522، حديث .45728<br /><br />16 اين بيان به معناي پذيرش رأي عمر از سوي علي (ع) نيست، بلکه دقيقا ذيل روايت مي رساند که علي (ع) فرمان عمر را باعث فساد جامعه و جواز متعه را مايه مصونيت جامعه از ابتلا به فحشا مي دانسته است، ولي آن حضرت چون قدرت اجرايي براي لغو فرمان عمر نداشته، مطلب را با اين بيان ياد کرده است، و ظاهرا اين سخن در دوران حکومت عثمان صادر شده است.<br /><br />17 کشف الغمة 2/362، بحار 46/356، اعيان الشيعة 1/ .653<br /><br />18 المحاسن، باب المقائيس و الرأي 214، بحار 2/ .308<br /><br />19 بحار 2/ .309<br /><br />20 همان 2/ .304<br /><br />21 همان 2/ .304<br /><br />22 الامام الصادق، حياته و عصره آراؤه و فقهه .22<br /><br />23 همان، .24<br /><br />24 نور/ .36<br /><br />25 همان/ .37<br /><br />26 اصول کافي 6/256، بحار 46/358، الانوار البهية 118، اعيان الشيعة 1/ .652<br /><br />منبع:http://www.hawzah.net</p></div>علي گل